سه شنبه 1 بهمن 1392برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : mar♡jan
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ : نظرات شما عزیزان:
من "سکوت" کردم چون حوصله ی اثبات دروغاشونو نداشتم..!!
اونام گذاشتن به حساب : کم حرف بودن.. خجالتی بودن.. حتی کـــــم آوردن!! پاسخ:اوخی قربونت برم اجی... آریا
ساعت21:43---10 بهمن 1392
چه شبهایی که بالشم دستهای تو نبود
چه شبهایی که عشقم کنارم نبود چه شبهایی که تو را دوست داشتم و نبودی چه آرزوهایی که هیچ کس نبود و تو بودی چه شب هایی که قلبم را بهت سپردم چه شبهایی که بی تو من میمردم چه شبهایی که قافیه چشمهایت را میباختم چه شبهایی که چشمهای آشناتو میشناختم چه شبهایی که کارم شده بود دیدن تو چه شبهایی که من شده بودم عاشق تو چه شبهایی که رفتم یاهوبرای دیدنت چه شبهایی که نمیتونستم ببوسمت... پاسخ:چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو. به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت عزیزم.......
خدا می دونه چقدرگریه کردم.....برادرم هم همش مسخرم می کرد که من وبلاگت رو این جوری کردم ولی اون حتی ادرس وبلاگ منو نداشت منم دلم برات تنگ شده بود
راستی بیشتروبلاگ ها در لوکس بلاگ این جوری شده دیگه داره از لوکس بلاگ بدم میادوقتی داشتی این وبلاگ رو درست می کردی یه قسمت ازت پرسیده می شد از چه کسی متنفرهستیدوقتی از لوکس بلاگ نظر برات اومد در جوابش اسم همون کسی که در اون قسمت نوشتی روبنویس که وبلاگت مثل وبلاگ من مسدود نشه عزیزم
سلام وبت عالیه این مطلبتو خوندم زیباست به منم دوست داری به سر
یه جایی هست توی زندگی که دلت گرفته ولی مجبوری بخندی وشاد باشی...
بهش میگن اوج بدبختـــــــــــــــــــــــــ ی...! آپم ...
تمام شد …
مــن به عـقد غم ها در آمدم … خیلی دیـر آمـدی !
سلام آجی .خوفی؟عالی عالی عالی گلم
منم اپم تو هم بیا نظرتو درباره پستام بگوجیگیلی
|